جادویی کنیم شاید خدا بشنوه

پسرم یکی از خاله های مهدش رو دوست نداره.دلیلشم اینه که خاله لیدا بیشتر وقتها بداخلاقه و مواقعی می زنه توی صورت بچه هایی مثل حامد و مهرداد که زیاد شلوغ می کنند.

دیروز بهم میگه مامان خاله لیدا رو جادویی کردم ، ناپدید شده و دیگه نمیاد مهد .

پرسیدم: چه جوری جادویی کردی خاله رو؟ 

میگه:گفتم خدایا این خاله لیدای بد رو از بین ببر .اونم از بین رفت و دیگه نمیاد .

فکر کردم بیاید ما هم همه از دست آدم بدا دست به جادو بزنیم شاید خدا بشنوه.

نظرات 5 + ارسال نظر
بیژن یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:34 ب.ظ http://bijan22.blogfa.com

اگه قرار به برآورده شدن این دعاها باشه، احتمالا فردا کسی از خواب بیدار نمیشه

فرحان دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:13 ق.ظ http://navdon.blogsky.com

سلام
فکر کنم بهتر باشه که همه با هم سعی کنیم کارهایی نکنیم که باعث بشه کسی دعا کنه جادو بشیم.
خودمون رو خوب کنیم بهتره تا دیگرانی رو که از نظر ما بد هستند تغییر بدیم یا نابود کنیم.
ممنون که به وبم سر زده بودی

شاعرزنده محمد صادقی سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:00 ب.ظ http://azman-ta-to.blogfa.com

سلام
چقدر خوشکل
چقدر داستان وار
پیشنهاد میدم بردارید از صحبتهای پر گلتون و خلاقیت خودتون یک داستان بنویسد.

تــــــــــــــــــــرانه یکشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:31 ق.ظ http://taraneeh.blogsky.com/

سلام.....دوســـــــــــــــت عزیز...

وبلاگ خوبی داری اگه ایل به تبادل لینک بودی به من هـــــــــــــــم
سر بزن خوشـــــــــــــــــــحال میشم
منتظر حضور گرمتون هستم

فوری دوشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:46 ق.ظ http://helpthemis.blogfa.com

همچین داستان وار هم نبوداا!!
آخرش آقا موشی این خاله لیدا را نفله کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد