پسرم یکی از خاله های مهدش رو دوست نداره.دلیلشم اینه که خاله لیدا بیشتر وقتها بداخلاقه و مواقعی می زنه توی صورت بچه هایی مثل حامد و مهرداد که زیاد شلوغ می کنند.
دیروز بهم میگه مامان خاله لیدا رو جادویی کردم ، ناپدید شده و دیگه نمیاد مهد .
پرسیدم: چه جوری جادویی کردی خاله رو؟
میگه:گفتم خدایا این خاله لیدای بد رو از بین ببر .اونم از بین رفت و دیگه نمیاد .
فکر کردم بیاید ما هم همه از دست آدم بدا دست به جادو بزنیم شاید خدا بشنوه.
اگه قرار به برآورده شدن این دعاها باشه، احتمالا فردا کسی از خواب بیدار نمیشه
سلام
فکر کنم بهتر باشه که همه با هم سعی کنیم کارهایی نکنیم که باعث بشه کسی دعا کنه جادو بشیم.
خودمون رو خوب کنیم بهتره تا دیگرانی رو که از نظر ما بد هستند تغییر بدیم یا نابود کنیم.
ممنون که به وبم سر زده بودی
سلام
چقدر خوشکل
چقدر داستان وار
پیشنهاد میدم بردارید از صحبتهای پر گلتون و خلاقیت خودتون یک داستان بنویسد.
سلام.....دوســـــــــــــــت عزیز...
وبلاگ خوبی داری اگه ایل به تبادل لینک بودی به من هـــــــــــــــم
سر بزن خوشـــــــــــــــــــحال میشم
منتظر حضور گرمتون هستم
همچین داستان وار هم نبوداا!!
آخرش آقا موشی این خاله لیدا را نفله کرد