قبول نیست ری را
بیا بی خبر به خواب هفت سالگی برگردیم،
غصه هامان گوشه گنجه بی کلید،
مشقهامان نوشته،
تقویم تمام مدارس در باد،
و عید یعنی همیشه همین فردا ...
نه دوش و نه امروز،
تنها باریکه راهی ست که می رود...
میرود تا بوسه،تا نقل و پولکی،
تا سهم گریه از بغض آه،
حالا جامه هایت را
تا به هفت آب تمام خواهم شست،
صبح علی اطلوع راه خواهیم افتاد
می رویم،اما نه دورتر از نرگس و رویای بی گذر،
باد اگر آمد
شناسنامه هامان برای او،
باران اگر آمد
چشمهامان برای او،
تنها دعا کن کسی لای کتاب کهنه را نگشاید
من از حدیث دیو و
دوری از تو می ترسم ...ری را
«سید علی صالحی»
خیلی خوب بود
و عید یعنی همیشه..
سلام
اول عیدتون مبارک
دوم کار زیبایی انتخاب کردید
به قول همراهی های عروس
کت و شلوارو جریغه
اهسنت به این سلیقه
سوم خدا حافظ تا بعد
چهارم...