عیدی

بچه که بودم عید رو به خاطر پوشیدن کفش نو و لباس هایی  که مادرم می دوخت  و رفتن به مهمونی دوست داشتم.خیلی به عیدی گرفتن توجه و علاقه ای نداشتم .اما از بین عیدی هایی که گرفتم دو تاشو توی خاطرم مونده ،یه بارش سال نویی بود که عمه بزرگم به هیچ بچه ای عیدی نداد ولی به من داد ،منو بغل کرد و آروم دو تا دویست تومنی گذاشت توی دستم و گفت به هیچ کی نگو .من توی عالم بچگی فکر کردم دلیل اون جور عیدی دادنش اینه که از شوهرش میترسه ،آخه شوهر بداخلاقی داشت. 

یه بارم عموی کوچیکم که اون موقع دانشجو بود به همه از بزرگ وکوچیک ده تومنی نو داد و چیزی که من خیلی دوست داشتم این بود که کنار ده تومنی نوشته بود :

 «نوبهار است بر آن کوش که خوشدل باشی»

نظرات 4 + ارسال نظر
بیژن دوشنبه 1 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:11 ب.ظ http://bijan22.blogfa.com

چه نصیحت قشنگی.عیدتون مبارک

شاعرزنده محمد صادقی دوشنبه 1 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:51 ب.ظ http://azman-ta-to.blogfa.com

ولی من خاطره ای از عید ها ندارم
نه که نداشته باشم
چیز خاصی نیست

بیژن چهارشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:14 ب.ظ http://bijan22.blogfa.com

منم یه عمو دارم هنوز که ما گنده خرس شدیم هنوز بهمون عیدی میده اونم خیلی کم.اما همون رو انقدر با محبت میده که آدم کل حال میکنه باهاش

آقای نیمه شب شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:34 ق.ظ http://haleheshgh.persianblog.ir/

یاد عیدی که پدربزرگ خدا بیامرزم بهم داد افتادم! سال نوتون مبارک.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد