بلند بر سطری نوشتم
«روح من بیمار است »
به دروغ گفتم
رهایم
و هر روز بالا آوردم بودن را
دورن آستین بلند پیراهن به تن چسبیده ام .
گل رزی دیدم در شرف زوال
نارنجی به تمامی بر او سایه افکنده بود
از بیم پژمردنش
چشم و دلم شرجی شد و
همه سطرهایم را باران شست.
خانمها ،آقایان اصلاح می کنم تعریف روحم را
نارنجها کنار بروید،
بگذارید ،
خورشید را ببینم
حالا شد.