«سلام 

  من آمدم» 

دزدیدی نگاه و کلامت را   

و من با هر پرش زمان

 آرزو کردم که ای کاش 

قطره ای شوم و بچکم بر خاکی تشنه 

یا سنگ پشتی که تا ابد به خواب زمستانی فرو رود 

آه که

 ای کاشها هرگز سبز نمی شوند 

و من تمام مدت زیر سنگینی نگاه تو و ثانیه ها دست و پا زدم 

چمباتمه زده بود نگاهم روی کفشهایت 

وقتی گفتم  

خداحافظ

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد