امروز
با دشنه های قضاوت به پهلوهایم می کوبی
هی ام می کنی و لگام می کشی.
با هر قدم سم می زنم تکه های غرورم را
سر به زیر پیش می روم تا
نبیند دنیا
چشمهایم را .
ایوب می شوم
برای روزی که
شاخه های وجودم سترگ شوند
آنگاه
احساسهای دفن شده ام قیام می کنند
زهر لحظه هایت شده
در گوشت فریاد بودن سر می دهم
روی دیوار سالهای پیش رویم
بلند می نویسم
در انتقام لذتی ست قندواره
که تنها من می دانم.
سلام
با چند رباعی به روزم حاجی خانم
خوشحال مشم نظر بدد
ممنون
سلام
سه کلمه دوشنبه شعر سپید انجمن یادداشت نو
گوش-شیر-قند
یادتون نره