وقتی که دیوارها جان داشتند

آن طرف بخشگاه کوچه ای بود به نام سربید و روبه روی آن کوچه ی کرمانی ها قرار داشت که وصل می شد به محله زرتشتی ها. 

اول کوچه باریک بود با دیوارهای حسینیه ای به ارتفاع ۲ تا ۵ متر که سیلی باد و باران و گذر زمان شیارهای بزرگی را درون دیوار به وجود آورده بود .

روی دیوار را با خشت ،تیغه صندوقی کرده بودند تا باران گل روی چینه را نشوید. سوراخ های به وجود آمده در این تیغه آشیانه انواع پرندگان و خزندگان بود از جغد گرفته تا گنجشک و فاخته و مار و مارمولک.  موجودی که ما بچه ها بیشتر می دیدیم مارمولک های بزرگ به طول تقریبی نیم متر بود که صبح ها یا نزدیک غروب روی دیوار یا داخل شیارها خودنمایی می کردند .

هوا که تاریک می شد جغدها با صدای مخصوص خودشان بر این منطقه حکومت می کردند. 

دیوار چینه ای حریم زندگی و معاش بود خصوصا در فصل بهار. 

مستندی بود که ما را ساعتها مشغول می کرد و استاد روزگار کارگردانی اش می کرد .

هر کدام از جانداران ساکن آن حریم خود را داشتند اگر کلاغی به آشیانه گنجشکی نزدیک می شد تمامی گنجکشها آواز اعتراض سر می دادند و اطراف کلاغ پرواز می کردند تا جوجه هایشان در امان باشند. 

اگر ماری از شکاف دیوار بیرون می آمدکلاغ و کنجشک و دیگر پرندگان یکی می شدند و او را دور می کردند. 

نویسنده:محمد کاظم خبیری

نظرات 3 + ارسال نظر
بد حجاب یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:51 ق.ظ http://b110.blogsky.com/

من لینکت کردم

فوری یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:24 ب.ظ

چرا این تیکه شو گذاشتی؟جاهای خیلی بهتری هم داشت

خودم یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:38 ب.ظ

بابا خودش خواست این قسمت رو بنویسم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد