مادر بزرگم (مامان بابام) خدا بیامرزدش سیگار و ساندویچ و نوشابه و بستنی رو دوست داشت.
بابام هر وقت میره سر خاکش یه سیگار روشن میکنه از ته فرو می کنه بالای سنگ قبرش توی خاک و سیگاره خودش دود می شه.
میگه مادرم سیگار کشیدنو دوست داشت.
پی نوشت:
چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان نه به دستی ظرفی را چرک میکنند ، نه به حرفی دلی را آلوده تنها به شمعی قانعند و اندکی سکوت...
آااخی..
بابا یاد مادرشو هم با سیگار زنده میکنه عاشقشم
باد
رفتن بود
زندگی
رفتن بود
آمدن رفتن بود
انسان و ابر در هزار شکل می گذرند.....