درد سه حرفی گاهی واژه ی بزرگیست

می دانید چیزهای زیادی توی این چند هفته ی اخیر دیده ام که شاید هرگز از ذهنم پاک نشود.

مهین ۱۲ ساله که ناگهان از کمر به پاین فلج شده بود .توی مدرسه شبانه روزی یکی از شهرستانها درس می خوند و خانواده اش در روستایی حوالی همون شهرستان زندگی می کردند. می گفتند نخاعش ورم کرده.

محمد ده ماهه  که عمه هایش در بیمارستان کنارش بودند چون مادرش سرطان داشت و حال و روز خوبی نداشت .

بچه های سرطانی با سرهای ماشین کرده و صورتهای مظلومی که انگار خورشید گرد غم رویشان پاشیده بود و  توی راهروهای بخش سه چرخه سواری می کردند.

وقتی می خواستم برای بچه ام دعا کنم فکر می کردم خدایا کجای من و بچه ام از بقیه عزیز تر است؟

هنوز هم می گویم

پس اونها کی مرخص می شوند؟

نمیدانم کی قرار است فکر و روحم به روال عادی برگردد؟

شاید لازم بوده این اتفاق بیفتد و من ببینم این آدمها و دردهایشان را و بفهمم غم من کوچک است در برابر شان





نظرات 7 + ارسال نظر
شادی دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 06:46 ق.ظ http://measer-pear.blogspot.com/

چی شده دختر جون؟ امیدوارم همگی خوب باشید. به فکرتم...

پوری دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:31 ق.ظ

درد
رنگ و بوی غنچه‌ی دل است

فووری دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:45 ب.ظ http://helpthemis.blogfa.com

خدا وکیل منم از فکر این بچه ها بیرون نمیرم،ینی ما آدم های درد فهمی شدیم اونم واسه یه مدتی ولی زود یادمون میره و باز شروع می کنیم به غر زدن سر زندگی

پری کاتب چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:23 ق.ظ

خوش بحال شادی که دوسش داری..

پری کاتب چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:30 ب.ظ

ممنون که هستی دوست من...

پسر باکره پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:30 ب.ظ http://www.pesare-bakereh1.blogfa.com

از این که اومدی ممنون.
انسان تنها مجودیه که حماقتش رو مدام تکرار میکنه.
درد نوشته هاتون رو میفهمم.
من و ما فراموش شدیم.مادرم.بعد از ۵۰هوو چند سال زندگی هنوزم نگاهش اذیتم میکنه...و کابوس شبهامه.
ما بیشماریم.

اسم؛!عیل شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:30 ق.ظ http://rosubeghalam.blogfa.com/

همه تصویرهای شعرتون رو فهمیدیم

نمی دونم خوبه یا بده

به هر حال ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد