صداشو درنیار

یه جورایی شدم که البته چند سال پیشم بودم و خوب شدم اما دوباره عود کرده شبها که می خوابم یا مواقعی که تنهام به مردن خودم  یا یکی از آدمایی که دوستشون دارم فکر می کنم و گریه می کنم و واقعا گریه می کنم .مثلا فکر می کنم بیماری سختی گرفتم بعد منو میبرن بیمارستان و همه از پشت شیشه نگاهم می کنن و گریه می کنن و منم گریه می کنم بعد میمیرم و همه گریه می کنن منم گریه می کنم و بعد برای نبودن خودم و بی مادری بچه هام و کسایی که دلتنگم می شن گریه می کنم .می دونید احتمالا این یه جور افسردگی یا ناراحتی روانی دیگه ست که یه لذت خاص باهاشه یعنی آدم بدون اینکه دلش بخواد از این افکار و گریه و زاری خوشش میاد.

دلیلشو میدونم همین ناراحتی های چند وقت پیشه و زمان میبره تا دوباره برگردم .اینو دلم نمی خواست به کسی بگم این بود که اینجا نوشتم.


نظرات 12 + ارسال نظر
شوهرجان یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:20 ب.ظ http://pws.blogsky.com

سلام
خوب می نویسی
می خونمت.
بروز شدم.
بهم سر بزن.
ممنون

فووری دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:22 ب.ظ http://helpthemis.blogfa.com

غمت نباشه این یکی از سرگرمی های منه نشون افسردگی هم نیست فیلم غمگین تو ذهنمون میسازیم تازه من آهنگم روش میذارم تدوینشم می کنم اصن خیلی ژالبه

یه زن چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:33 ق.ظ http://yzan.blogfa.com

منم نوشته های تورو دوست دارم
شعرهای تو رو زن!

باران پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:16 ب.ظ http://www.bluerose.blogfa.com

چشمان من

بی آنکه به هم بنگرند

در گریستن تفاهم دارند.
و
, این سایه به چه فکر می کند؟

حالا که من اینجا نشسته ام

و به تنهاییِ او می اندیشم .

شاعر: یک زن

بارن پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:17 ب.ظ

میگفت: (خسته ای! بنشین تا که بگذرد...

اینقدر زل نزن به من و ما... که بگذرد)

اما پلنگ زخمی چشمم حریص بود

فرصت نداشت ماه از آنجا که بگذرد


شاعر:حمیدشرفی

خاطره شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:47 ب.ظ http://nimkate paeez.blogfa.com

میخواستم بگم شما تنها نیستین اغلب خانوما به خاطر حس مسئولیت پذیری که تووجودشون هست گاهی این افکارودارن میدونین این جورتفکرات همیشه جنبه ی منفی نداره درواقع وقتی ادما مخصوصاخانومابه خاطرروحیه لطیفی که دارن بایه حادثه ی دلخراش حالا بیماریوسختی و حتی دورازجون مرگ یکی ازنزدیکانشون مواجه می شن خودشون روتواون موقعیت قرارمی دن اغلب به خاطراینکه ببینن اطرافیان یا خودشون تواون موقعیت چه عکس العملی نشون میدن واین مسئله ازیه جنبه هایی خوب هست که آدم خدای نکرده وقتی مسئله ای براش پیش بیادخودشوگم نمی کنه چون قبلا بارها خودشو تواین موقعیت قرارداده ویه جورایی شکه نمیشه به نظرم اینجورتفکرات ادما قوی میکنه ونه تنهانشانه ی هیچ بیماری نیست نشون میده اینجورادما ادمای دوراندیشی هستندوقدرت ریسک فوق العاده بالایی دارن که حتی این تفکرات روبه ذهنشون راه میدن.ببخشین زیادحرفیدم تجربه ی شخصیمومنتقل کردم موفق باشین بعضی وقتا فکرمیکنم چراروانشناسی نخوندم

پسر باکره شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:43 ق.ظ

خواستم بگم شما دخترا و زن ها همیشه همه چی رو رومانتیک میبینید و دیدم که شما که چیزی نگفتی ممکنه اون یکی مرد باشه په این منم که همه چی رو رومانتیک میبینم.
ابلفضی من حتی برای خودم یک مجود ناشناخته و تک سلولی م که گاهی از خودم رم میکنم.
ارادت بانو

فاطو سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:53 ب.ظ http://aasr.blogfa.com

سلام زن...
ببخش...همیشه برای خواندنت هستم ولی برای نوشتن خسته ام...
دوست متفاوتم...شاعر متفاوت...زن نایاب...

پسر باکره سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:50 ب.ظ

بد مصب بیماری ارثی ماست

sepehr چهارشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:25 ق.ظ http://sepehrfaridi.blogsky.com/

az neveshtehat zibatar esme weblogete....movafagh bashi dooste man

دلارام شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:18 ب.ظ http://www.shayad68.blogfa.com

سلام دوست من اون کاری که راجع به بازی کردن با دختربچه ها بود قشنگ بود به دل میشینه
منم به روز هستم

زینب یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:37 ب.ظ http://heshki.blogfa.com

منم خیلی این جوری ام دقیقن گاهی یه لذتی داره که آدم ازش حالش بهم میخوره.ولی من بارها از این فیلم ها ساختم واسه خودم....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد