سال جدید شروع شد با خوشی و خوبی و من اصلا به روی خودم نیاوردم که خیلی چیزها و کارها سال مرگیه. به روی خودم نیاوردم که خطهای دور لبم عمیق تر شده و انرژی و حوصله ام کمتر .تصمیم گرفتم برای عید دیدنی به خونه همه فک و فامیل برم .رفتم و از دیدن دختر و پسراشون خوشحال شدم بعضی هاشون رو شاید دو سالی می شد که ندیده بودم اکثرا چاق شده بودن و نفراتشون اضافه شده بود و هیچم بوی بدبختی و گله و شکایت از وضع و اوضاع  نمی اومد.

عروسی رفتیم و باز هم به روی خودم نیاوردم که همه چیز تکراریه .رقص عروس و داماد و خانمها و نشستن مردهای بیچاره توی سالن اون طرفی و نشون دادن راز بقا بهشون تا حوصله شون سر نره و آرزوی اینکه کاش مثلا همه خانواده ما سر یه میز می نشستیم و عروس و دوماد و رقصشونو نگاه می  کردیم و هر کی می خواست روسری سرش می کرد و هر کی نمی خواست نمی کرد.هر کی می خواست می رقصید و هر کی نمی خواست نمی رقصید.

به همه اینها محل نذاشتم و سعی کردم بهم خوش بگذره و متاسف نباشم از اینکه چرا جدیدا برای شاباش و وهدیه به هم گل نقره میدن بدون اینکه فکر کنن هیچ قشنگی و احساسی توی یه شاخه گل فلزی نیست.تنها بخشی که خیلی دوست داشتم موقع شام بود چون شدیدا گرسنم بود و شاید برای اولین بار شام عروسی را با لذت خوردم.

توی این چند روز شادی کردم ،رقصیدم ،خندیدم و همه جنبه های خوب زندگی رو دیدم چون دوست نداشتم مثل خیلی روزها که احساس روز مرگی و بیهودگی می کنم و هی به زندگی و زنده بودن لعنت می فرستم و دلیل بیهوده شو نمیدونم ،باشم .

آهان بعد از سالها زو بازی کردیم خونه عموم خدایا چه کیفی داشت. یادم اومد سالها پیش وقتی هنوز 15 ،16 سالم بود همونجا بطری بازی کردیم همه دختر عمه ها و پسر عمه ها و عموهام بودن  یه دور که باید نفر ته بطری بشگون می گرفتن به من افتاد و من بهونه کردم نمیشه چون پسر عمه نامحرمه، دوباره دور بعد که بازنده شدم باید با باسنم روی دیوار می نوشتم قسطنتنیه و مجبورم کردن بنویسم .

اما زو بازی امسال یه تفاوت بزرگ داشت و اون اینکه دیگه اون جمع بزرگ نبود و فکر می کنم اگر هم بودن اونقدر همه از هم دور شدن و بزرگ شدن و به قول خودشون خانم و آقا شدن که بازی نمی کنن.

خلاصه اینکه اول امسال خوب بود ،خوب بود .



نظرات 2 + ارسال نظر
خاطره یکشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:52 ق.ظ

سلام سال نو مبارک صدسال به این سالها

سال نو پرازخاطرات شیرینه.ماهم هرسال عید اولین جایی که جمع میشیم خونه عمه م هست همه پسرعمه هامو دخترعمه هام دختردایی پسردایی و.....حیاط عمه م خیلی بزرگه هرسال زوراول عیدهمه والیبال بازی میکنیم.ازاونجایی که دوساله باشگاه رفتم سرویس زن تیم من بودم.من به حکم نامحرمایی که حضورداشتن بامانتو رفتم توزمین با دومین سرویسی که زدم مانتوم چاک خوردپسرعمه م داشت بهم میخندید که افتادتواستخر.خیلی بامزه بود ایشالا خدااین روزارو ازما نگیره وهمه هرجاهستند شادوسرحالو سلامت باشن.سال خوبی داشته باشید

فوووری دوشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:25 ق.ظ http://helpthemis.blogfa.com

هووووم
تکراری شده،چرا واقعا؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد