دلم کپک زده است

این تابستان با گرمای گشنده اش اجازه خوابیدن روی تخت بزرگ و پنهی که دوستش دارد را نمی دهد اصلا شاید برای همین است که تا نزدیکیهای صبح به خواب نمی رود .بالشتش را برمی دارد و می گذارد روی قالیچه ی نازکی که پایین تخت پهن است و روی آن دراز می کشد. می چرخد به پهلو و طوری می خوابد که نیمی از سینه و شکمش خنکای زمین زیر قالیچه را حس کند. چشمهایش را می بندد و آرام می گوید باید بخوابی، باید بخوابی. جمله ای بالافاصله سراغ ذهنش می آید: باید رنجشهایمان را بنویسیم .چند شب است این جمله گریبانش رامی چسبد. آخر نوشتن مشکل است احتمالا چون عادت نکرده ام این را در جواب خودش می گوید. اصلا خیلی وقتها فکر می کند  با هزار مشقت هم که بنویسی چه فایده ای دارد.

می چرخد به پشت این طور خوابیدن را دوست دارد مادرش همیشه اینطوری می خوابد به پشت می خوابد و دستهایش رو روی سینه اش می گذارد و پاهایش را اندازه یک زاویه 45 تا 50 از هم باز می کند این مدل خوابیدنش خیلی وقتها سوژه خنده او و خواهر و برادرهایش هست. جلو مامان می خوابند روی زمین و پاهایشان را تا آنجایی که جادارد از هم باز می کنند و بعد مامان از خنده ریسه می رود و می گوید بدجنسها پاهایم اینقدر باز نیست .

دستهایش را می برد بالای سرش و توی هم چفتشان می کند .صدای خر و پف خفیف شوهرش آزارش نمی دهد.همین چند ساعت پیش بیدارش کرده ود و گفته بود عزیزم خر و پف نکن و پشت سرش گفته بود میگم  بیا بریم سانفرانسیسکو .

شوهرش سرش را بالا گرفته بود و با چشمهای گرد قرمز گفته بود چی؟

می گم بیا بریم سانفرانسیسکو

شوهرش سرش را گذاشته بود روی بالشت و گفته بود باشه برای فردا شب.

اما من همین الان می خوام.

از یاد آوریش احساس کرختی و لذت خوبی بهش دست داد بیشتر به خاطر اینه بعد از سالها شاید این اولین بار بود که اینقدر راحت خواسته اش را گفته بود.

چقدر دلش می خواست مثل او به خواب برود کاش فکرش و ذهنش و همه آدمهای توی آن خفه می شدند ناگهان فکری به سرش زد بلند شد و بالای سرش نشست آهسته کاسه سرش را برداشت مثل یک شهر شلوغ بود که فقط یک خیابان داشت و چقدر آدم که همه شان سرهایشان را پایین گرفته بودند و راه می رفتندف به هم طعنه می زدند و بعد از هر طعنه هر کدام سکندری می خوردند و باز به هم نگاه نمی کردند و ادامه می دادند .آرزو کرد کاش همه شان می مردند آنوقت احتمالا زودتر به خواب می رفتم. کاسه سرش را گذاشت و آرام کنار خودش دراز کشید فکر  کرد کتاب بخواند. نه نمی خواست، مدتها بود نمی خواست .

احساس نزول می کرد این را از کتابهایی که سال پیش خریده بود و خاک می خورد می فهمید از اولویتهای این روزهایش می فهمید که ظرف شستن بود و غذا پختن و جارو کردن و از حرفهایش .همین چند شب پیش توی یک جر و بحث کوتاه به شوهرش گفته بود اگر یکبار دیگر فلان حرف را بزنی چنان می زنم توی دماغت که پخش شود توی صورتت از یاد اوریش خنده اش می گرفت و باز احساس نزول می کرد

آه این نور لعنتی از پشه کش توی آشپزخانه است همین است که نمیگذارد بخوابد. به پهلو چرخید از اینکه فردا هیچ کارمهمی نداشت و می توانست تا ظهر بخوابد لبخندی زد البته مدتها بود که هیچ کار مهمی نداشت بدنش را شل کرد و آرام گفت باید بخوابی باید بخوابی .




نظرات 9 + ارسال نظر
فوووری یا فوووغی سه‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:15 ق.ظ

آفرین آفرین و هزار بار آفرین که نوشتی
بعد از این همه وقت که ننوشتی و یکباره این چنین طوفانی به پا کردی
جان خواهرکت بیشتر بنویس
نمی تونم تعریف نکنم واقعا عالی بود

پسر باکره سه‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:38 ب.ظ

کجا بودی شما رفیق.دلم برای نوشته هاتون بسیار تنگ شده بود.
سعی کنید بیشتر باشید.هه.من خودم نیستم.به شما میگم باشید

همه دنیای مارو این روز ها خاک گرفته.لایه های خاک.اصن میدونی؟جبره.هیچ کاری نمیتونی بکنی.هیچ کار... ما چقدر در مقابل جبر زمان.جبر مکان.جبر زندگی.جبر افرینش ضعیفیم...جبر خاک. جبر خاک خیلی مهمه.یعنی مرگ تدریجی تمام هستی.نه فقط انسان.هرچی که باشی جبر خاک مثه یه ادم هیکلی با سیبیل های بلند و یه چماغ به دست و انگشت اشاره اونیکی دست(که تکون تکون میخوره)بالا سرته و هی چشماشو گشاد میکنه و انگشتشو تکون میده که:هرچی باشی من ازت قوی ترم...
اصن میدونی چیه من یاد منظومه ای از نظامی افتادم که دوست دارم برات بنویسم:
خاک همان خصم قوی گردنست
چرخ همان ظالم گردن زنست
صحبت گیتی که تمنا کند
با که وفا کرد که با ما کند
""""""" خاک شد هر که در این خاک زیست
خاک چه داند که در این خاک چیست"""""""
ما که جوانی به جهان داده ایم
پیر چرائیم کزو زاده ایم
گه ملک جانوانت کند
گاه گل کوزه گرانت کند
هر که در این حلقه فرو مانده است
شهر برون کرده و ده رانده است

اسماعیل شریف نژاد پنج‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:23 ب.ظ http://ghelegh.blogfa.com

من این مطلب رو توی وبلاگم گذاشتم که دیگران هم بیایند بخوانند
عالی است

کیف کردم از فضا سازی . من فکر کنم کسی در یزد ( که من بیشتر آدم ها را از نزدیک می شناسم ) قلمش در حد شما نباشه
ولی یه خورده به خاطر اون چیزی که توی وبلاگم نوشتم به جایی ختم نمیشه
از طرفی فکر می کنم که اگه به اون سمت بره شاید دیگه به این نوشته احساسی و پر از تصویر و زندگی نرسیم
کیف کردم . کیف کردم از این همه انسانیت و زندگی که تو این نوشته هست و در نوشته های قبلی بوده

شورای شعر شهرستان یزد یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:53 ب.ظ http://yazdsher.blogfa.com

اولین نشست فصلی شورای شعر شهرستان یزد
زمان:سه شنبه 29 مرداد 92 ساعت 5.30 تا 8
مکان:یزد بلوار دانشجو سه راه تعاون مجتمع فرهنگی هنری امام علی علیه السلام
طبقه دوم سالن پژوهش
با یادی از مرحوم استاد لاری پور(معلم،نقاش و شاعر) یزد
برنامه ها
شعر خوانی شاعران در رابطه با مرحوم استاد لاری پور
گزارشی از فعالیت های شورای شعر
گفتگو شاعران با اعضای شورا

همسفر پنج‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:38 ق.ظ

ای کاش من هم میتوانستم بنویسم
ای کاش میتوانستم بخوابم
ای کاش ...
...

اسماعیل شریف نژاد یکشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:59 ب.ظ http://ghelegh.blogfa.com

سلام خانم خبیری ارجمند
وبلاگ جدیدی رو راه انداختیم با این آدرس
http://yaddashteno92.blogfa.com/

قصد هم این است که یک جلسه ادبی مجازی باشه . برای همین مانند قبل به همکاری شما خیلی خیلی محتاجیم
1) اینکه آثارتون رو بفرستید .
2) در نقد اثار هم نظرات خودتون رو بگذارید
3) وبلاگ رو هم معرفی کنید و لینک نمایید

. ممنون

آرزو چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:11 ب.ظ

چقدر دلم تنگ شده واسه اون روزا که بودید و منم شاید...
الان چقدر خوب می نویسید و من... اصلا!!!!
خوشحالم
حس خوبی بود
سبز باشید

شاعر زنده یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:05 ق.ظ http://azman-ta-to.blogfa.com/

سلام
یاد یه سطر از کارهای قدیمم افتادم

«گرما
مثل پوست دخترکی نوبالغ
هر روز کش می آورد»

در مورد نظرم بابت مطلب یه روز دیگه دوباره برمیگردم

دالکاف یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:57 ق.ظ http://dalkaf.blogfa.com

درود
با حفره های مرموز بروزم
همچنین برای شما دوست گرامی آرزوی پیروزی دارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد