قد کشید در خانه ای به وسعت تاریکی
هر روز زیبایی باغچه را در گلهای قالی ترسیم کرد
پدر روسری ذهن را محکم می کرد و می خندید
به پروانه های مصلوب
مادر گریه می کرد به نگاه پروانه ها و
گوشواره های سنگینی که دوستشان نداشت.
ماه شب چهارده بود
که مادر با گوشهای آویزان
کل کشان
کوک زد
دو تن پوش سپیدش را بهم.
او هم در تنور مردانگی زن شد.
پی نوشت:قرار بود شعرهای نقد نشده ام را منتشر نکنم .اما فردا روز مادره و من این شعر را برای مادرم سرودم.ببخشید اگه مثل بقیه سروده هام پر ار ایراده.
دوسش داشتم،خیلی خوشگل بود آجی
من کشته ی شعراتونم
احساس توش موج میزنه، فقط نمیتونم با تیکه ی (اوهم در تنور
مردانگی زن شد )رو بپذیرم
اگه یه جور آشنایی زدایی باشه قبوله
در غیر این صورت ... حس فمنیستی تون داره لا به لای شعراتون
گم میشه
به من سر بزنین خوشحال میشم
سلام عزیزم
خیلی خوشکل بود
حتما بهم سربزن خوشحال میشم.
به امید بهترین ها برای شما....