فاطمه خانم زنی متاهل است.دیروز پسر و شوهرش به او گفتند می خواهند از این به بعد به او بگویند فایده خانم .
پسرش گفت: مامان وجودش پر از فایده است مثلا غذاهای خوشمزه برایمان درست می کند خانه را مرتب می کند مرا بوس می کند و مهربان است و شوهرش گفت بله همه اینها به کنار فایده های اساسی دیگری دارد که جلو بچه نمی شود گفت .و با لبخند رضایت آمیزی گفت کلا همه فایده ها به کنار آن یکی هم به کنار . و در نهایت تصمیم گرفتند فاطمه خانم را فایده خانم صدا کنند.
کارهای زیادی است که فایده خانم دوست دارد یاد بگیرد و انجام دهد و تا تهش را برود اما تواناییش را ندارد و زود احساس خستگی می کند و نیمه کاره هدفش را رها می کند.اخیرا چشمهایش وقتی خسته می شود کلمات را تار می بیند و باز اخیرا متوجه شده است که وقتی دور از شوهر و بچه هایش باشد احساس پوچی می کند.
فایده خانم معمولا از خودش رضایت ندارد و فکر می کند اکثر ساعتهای زندگیش به بطالت گذشته است .
من همیشه دوست داشتم که دیگران با حضور من شاد شوند و مرا انسانی بدانند که نبودنش برایشان محسوس است چرا که به این باور رسیده ام که رضایت و خوشحالی کسی که دوستش دارم از وجود من، مرا نیز خوشحال و راضی میکند.
دوست عزیز سلام
برزوم با شعر جدیدم : طلسم
و همچنین داستان کوتاه : چراغ زرد
با احترام دعوتید به خوانش و نقد
با تشکر
یک تلگرافچی با سیگنالهای ناقص !
ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺧﺎﻧﻢ ﺷﺒﯿﻪ ﻣﯿﺸﻮﯾﻢ
خود فایده خانوم چی میخواد؟اصلا فایده خانوم یادش هست چه جوری باید چیزی رو برای خودش بخواد؟
اصلا فاطمه خانوم وقتی تو آینه خودش و میبینه خودش و میشناسه؟
دوستتون دارم یک زن جانممممممم......
کاش همیشه پر از انرژی و آرامش باشین....
من دلم سخت گرفتست ازین
میهمان خانه ی
مهمان کشه
روزش تاریک.!
ایده حیلی حوبیه ادامش بدید ... حیلی میشه از فاطمه ای که صداش می کنند قایده صحبت کرد