امروز بهانه خوبی دارم برای نوشتن و اون اینکه تنها خواهرم در مقطع کارشناسی ارشد تو رشته ای که دوست داشت و براش زحمت کشید با رتبه 13 قبول شد و من از این بابت براش خوشحالم و از دیروز می خوام اینو به همه بگم و تقسیمش کنم.
چیزهای زیادی هست که می خوام درباره ش بنویسم مثل این:
بابا بزرگم همون که خیلی مرد سالار بود ،همون که یلی بود برا خودش اما حالا دیگه نیست و اینو چند ماه پیش فهمیدم و عظمت غول مانندش شکسته شد،وقتی داشت به دایی کوچیکم که مردیه برا خودش و زن و بچه داره ایراد می گرفت و داییم دستشو گذاشت رو سینه باباش تا نمیدونم کنارش بزنه یا اعتراض کنه که چرا هنوزم منو جلو همه کوچیک می کنی و اون مثل یه بچه کوچیک که حواست نیست می خوری بهش پرت میشه یه طرف، پرت شد اونور .تا چند روز اون صحنه از ذهنم دور نمیشد و باور نمی کردم کسی که پرت شده همونیه که ما بچه ها و حتی بزرگترها ازش به شدت حساب می بریدم و به معنای واقعی کلمه می ترسیدیم ازش .
همین بابا بزرگ چند روز پیش منو دید و گفت باباجان این موهاتو بکن تو روز قیامت از تک تک شون آویزونت می کنند. گفتم چشم بابا .
اما پدر من شما که عمری ننه ی ما رو اذیت کردی، بهش زور گفتی، نذاشتی از خونه بیرون بره و حتی خونه بچه هاشم باید یه جوری می رفت که مثلا اگه صبح میره ظهر خونه باشه تا شما که از مغازه میای چاییت آماده باشه و عصرم که میره دم غروب خونه باشه .شمایی که عمری بچه هاتو برای هر اشتباه کوچیکی به بدترین نحو تنبیه کردی ،شمایی که وقتی از مغازه میومدی هیچ کس جرات پخ کشیدن نداشت بعد وضو می گرفتی جلو همه می ایستادی نماز و طی نماز خوندن هیچ صدایی نباید از کسی بیرون میومد چون حواستون پرت میشه . شمایی که...
بابا حاجی شما رو از کجاتون آویزون میکنند.
اتفاقی اومدم تو ولی این مطلبو خوندم تا آخرش
تبریک برای خواهرت
در مورد پدر بزرگتم نمیدونم چی بگم که هممون کشیدیم و مرد و زن نداره...
موفق باشی دوست من
اخ اخ اخ اخ

روز قیامت رو عشق است
همه لختن
همه جا تاریکه
میگه که روز قیامت از یه جوونه پرسیدن جوانیت را چگونه گذراندی؟ یک هوو ندایی از زمین و اسمان بلد شد که بابا بدبخت ایرانی بوده ولش کنید برید سوال بعدی
نوکرم.
مرسی که بها دادی به کوچیکترین موجود زندیگیت
مرسی که همیشه،همیشه از همون اول اول تا همین آخر پشتم بودی،نگفتی آدم باش! نگفتی اشتباه نکن!تو گاهی از خود منم مصمم تر بودی
میدونی باید همه بدونن که تو خیلی خوب بودی و هستی
برای این که همیشه کنار اشک ها و خنده هایم ایستاده ای سپاسگزارم..
آخ گفتی از سالاری بعضیا!!!!
سلام بانو دوباره تبریک....همیشه شاد بمان...
سلام

تبریک میگم هم ب شماهم ب خواهرتون
موفقیت بزرگیه...حالشومیفهمم....منم مجازشدم ولی رتبه م زیادخوب نیست یه سری کارا وسطش پیش اومدولی ایشالاسری بعد...به عوض چیزایی روبه دست اوردم ک ارزششوداره...
عزیزم منم یه باباحاجی دارم.........
یه پست هم تو وب قبلیم به نام پاییز پدرسالار براش گذاشته بودم
واقعن از صمیم قلب درکت کردم
چون واقعن دلم میخواد بدونم اونو از کجاش آویزون میکنن.........
راستی تبریک بابت خواهر نازنینت
به خاهرتون تبریک میگم رتبه ی 13 واقعا عالیه
برای بقیه موضوع هم فقط میتونم بگم عالی بود
سلام بانو کجایی شما؟
چرا نیستی ای بابا!!!
امید وارم بازم سفر باشید و خوش بگذره بهتون
سلام
تبریک برای خواهر عزیزتان
سالار انگارها
سلام خانم
تو این دوره زمونه هیچکس حجاب نداره
خوشحال میشم بهم سر بزنید
سلام راستی درموردکارهای تقدیمی من اگه اومدین ب وبم نظربدین باعث افتخاره
بعله
احسنت خانم
الحق که یه داستان نویس حرفه ای هستید
چقدر روون با احساس و زیبا می نویسید
اینقدر که تو تک تک لحظه هاتون شریک شدم
و یه تبریک بزرگ به خاطر درک احساسات بچه هاتون
آفرین
آفرین
با ترانه ای که خواستید به روزم
منتظرتونم
سلام
کل این صفحه رو خوندم و دلیلش روانی و راحتی کلامتون بود
لذت بردم از این همه احساس و صراحت بیان
دلم گرفته بود
و گرفتس
کمی آرامم کرد نوشته هایت
قلمت استوار