اینجا زنی است که صبحها نمی تواند به کلاش شنا و ورزش مورد علاقه اش برود. بنابراین اکثرا تا ده یازده صبح می خوابد و بعد از بیدار شدن صبحانه ای خورده شروع به وب گردی می کند و زمان را فراموش می کند. ناگهان نگاه به ساعت می اندازد و می گوید هی وای من ناهار اهل و عیال هنوز درست نشده است. بلند می شود در حالی که از خواندن پست وبلاگهایی که دوستشان دارد بغض کرده است ،از نوع بغضهایی که بعد از خواندن کتابهایی مثل «ویران می آیی» «کریستین و کید »و «عقاید یک دلقک »و چند کتاب دیگر می کند و خاصیتشان این است که شکستنی نیستند مدتی می مانند و بعد کوچک می شوند.
شاید این زن روزی تومور گلو بگیرد و زندگی بی مصرفش فدای نوشته های مورد علاقه اش شود.
پی نوشت:این گوشه ای از شخصیت درونی زنی ست که تعریف نباشد مادر و همسری خوب و مهربان است.
mer30.sar bezan
انگار زیاد اوضاع بر وفق مراد نیست. خونه فروختن جداً مکافاتیه. امیدوارم روزهای بهتری داشته باشی.
این پست خیلی دلنشنین بود