شده تا حالا دنبال بهانه بگردین برای گیر دادن به زندگیتون.
شده تا حالا هیچ چیز نتونه نیشتونو باز کنه.
شده تا حالا که روز مرگی های زندگی خیلی خسته تون کنه .حتی مثلا شب که میشه کرم دور چشم بزنی ،قرص برای کم خونی بخوری ،بعد مراقب باشی جوش نزنه صورتت .بعد صبحها یه در میون بری باشگاه
ولی ته دلت آرزو کنی« کاش میشد هیچ کدوم از این کارا رو نکنم»
آرزو کنی «کاش هیچ دلبستگی تو این دنیا برات وجود نداشت اونوقت راحت بودی»
من خیلی وقتها اینجور احساساتی دارم.
بطور کلی کاش مادر و پدر ما را نیاورده بودند!
من که خیلی وقته اینجوریم مدتیه نتونستم از ته دل بخندم