پسرم به من: مامان میدونی کی امام حسینو کشته؟
من: آدمای بد
پسرم: نخیر، یه آدمی به اسم شیمیایی
من:در حالی که دارم میخندم.آهان منظورت شمره
پسرم: بله .بعد میدونی که سر اما م حسینو بریدن .دستای حضرت عباس رو قطع کردن و به چشماش تیر زدن.بعد حضرت رقیه ،دختر امام حسینو میگما،اونو نکشتن اما از بس گریه کرد مرد.
من با دهان باز:وای خدایا چقدر وحشتناک.اینا رو کی بهت گفته ؟
پسرم: خاله مهدمون .
من: خاله نمیدونه نباید این چیزای وحشتناک را به تو بگه. نمیدونه روح تو لطیفه .
من به خودم :بچه چه میدونه روح لطیف یعنی چه؟
صبح روز بعدش از صدای گریه پسرم بیدار شدم.خدایا چه اشکای قلمبه ای می ریخت. بغلش کردم و گفتم چی شده عزیزم؟
گفت :خواب وحشتناک دیدم.خواب دیدم شمیایی تو رو کشته.
تو دلم به خاله ی مهدو همه آدمایی که می خوان دین و مذهب و امامامو و پیغمبرا رو اینجوری به بچه های ما بشناسونن(هر چند به همه ما و مادر و پدر هامون همینطور شناسوندن) لعنت فرستادم.
ته نوشت:من چند سالی هست که دیگه به این مجلسای عزا داری نمیرم .یا برای دیدن دسته های سینه زنی .اما هنوزم وقتی صدای سنج و طبل را می شنوم، دلم میلرزه و یه حس خاصی بهم دست می ده .این حس همونیه که وقتی صوت قرآن رو می شنوم یا خونه خدا را می بینم دارم.
نمیدونم رابطه سنج و طبل با خونه خدا و قرآن چیه؟
اما فکر می کنم این همونیه که می گه من مخلوقم و خالقی دارم که دوستش دارم و دلم بهش نزدیکه.
متاسفانه در طول تاریخ این حربه به کار گرفته شده ، تعدادی برای تامین منافع و سودجویی به اسم دین و مذهب ، تلاش کردند با داستان سرایی و افزودن خرافات در مذاهب ، آینده خود را با جهل مردم بسازند . دین اسلام هم از این موضوع مستثنی نبوده واین روش تا زمانیکه ما خود را از مطالعه و تحقیق در دین و اعتقادات خود بی نیاز بدانیم ادامه خواهد داشت. به نظر میرسد اسلام را باید از نو شناخت.
راهکار:به پسرت یاد بده بگه:لعنت خدا بر شیمیایی اونوقت دیگه خوابای بد نمی بینه!
پستت عالی بود و حرف دل خیلی ها..
نم هم این مشکل رو برای روز عید قربان با دخترم داشتم همش می گفت واسه چی حضرت ابراهیم می خواست بچه اش رو بکشه و.... تا چند روز می گفت: اگه خدا از شما هم می خواست من رو قربونی کنید می کردید.
ما که خودمون با ترس ازخدا و احساس گناه بزرگ شدیم کاش بچه هامون بتوانند با خدا رابطه ی دوستانه داشته باشند.