نمیدانم این همه احساس خستگی از چیه؟

هر چی می خوابم سیر نمی شم.شبا خدا رو شکر میکنم که شبی هست و مامنی که دوستش دارم. (تخت دونفرمون منظورمه)

و هرشب وقتی چشمام رو میبندم این شعر رو می خونم:« خواب را دریابیم که در آن دولت خاموشی هاست.» 

خواب چیز خوبیه هم خاموشیه هم فراموشی. 

 دوستش دارم.

نظرات 4 + ارسال نظر
بداقبال شنبه 4 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:47 ب.ظ

من در دو حالت به خواب عمیق میرم اول از فرط خستگی زیاد دوم در حالت ناامیدی!

پرتو شنبه 4 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:53 ب.ظ http://par2.blogsky.com/

با خوندن پستت پرتاب شدم به گذشته
رها خیلی خوبه به باید ها عمل نمیکردی و همیشه همینجوری که میخواستی میبودی

برعکس من..........

*
گاهی منم همین احساس رو دارم ولی خوب میدونم اشتباهی نشده چون از نظر احساسی واقعا یه زنم

فوری یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:33 ب.ظ

حق داری خسته بشی،خیلی اکتیو شدی این روزا،نمونه اش وبلاگته،من هر چقدرم زود به زود میام 2-3 تا پست جدید می خونم

کاوه جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:15 ب.ظ http://revaayat.blogfa.com/

مساله احتمالا همون روح سرکش و روحیه بی ثباته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد