آرزوها

دهه ۳۰ 

و آنگاه ، 

آرزوهای قاب شده بر دیوار زندگیم را پایین کشیدم. 

شکستم قابها را  

تا آرزو نباشند .

تعهد شکست ،نزدیک دوری شد و زندگی بر لبه شیاری قرار گرفت. 

دهه ۳۰ 

و اینک ،

آرزوها با قابهای وصله شده به دیوارند

نظرات 3 + ارسال نظر
پایین سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:43 ب.ظ

اگر همین شعرتون بود که چنان «کوبند» نقد شد که الان شما «چیزی شبیه گوشت کوبیده» اید، به نظر من شما باید در مورد حضور در این «انجمن ادبی» تجدید نظر کنید.

با سلام .نه شعری که نقد شد اسمش هست« شعر می خوانم» که توی پستهای قبلی گذاشتم .

فوری چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:54 ب.ظ

بگوری میشه یه شعرم در مورد دهه ی بیست بگی آخه دهه ی سی رو خیلی خوب توصیف کردی
در ضمن یادت باشه به کامنت اون بالایی که اسمش پایینه جواب میدی تازه سلامم بهش میکنی ولی به من اصلا توجه نمیکنی.

بداقبال چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:05 ب.ظ

به نظر من آدم برای چیزی که آرزو داره یا بهش اعتقاد داره باید هزینه هایی را تقبل کنه این سرمایه گذاری میتونه مالی یا حتی معنوی باشه
بهر حال چشم پوشی از آرزو کاری درستی نیست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد