گوشواره های مروارید
روزی هزار بار با تو برخورد می کنم
و هربار اسمم را کجا شنیده ای ؟
و چقدر چهره ام برای تو آشناست !
تقصیر چشم های تو نیست
که در نقطه های کور خانه زندگی می کنم
و تکرار می شوم هر روز
شبیه عطر بهار نارنج روی میز صبحانه
شبیه خطوط قهوه ای چای
ته فنجان ها
و شبیه زنی در آینه
که ابروهایش را بر می دارد و
فکر می کند دنیا
در چشم های تو تغییر خواهد کرد
نقصیر چشم های تو نیست
می دانم
این خانه تاریک تر از آنست
که چهره ام را به خاطر بسپاری
و ببینی چگونه بوی مرگ از انگشت هایم چکه می کند
هربار که نمی پرسی شعر تازه چه دارم
حق با تست
پوشیدن پیراهن حریر
و آویختن گوشواره های مروارید
حس شاعرانه نمی خواهد
و می شود آنقدر به نقطه های کور زندگی عادت کرد
که با عصای سپید کنار هم راه برویم
و با خطوط بریل
با هم حرف بزنیم
«لیلا کردبچه»
قبل از همه چیز
یک جرعه سلام
یک جرعه نگاه
بسلامتی!
خوبید خانم؟ دلمون تنگ شده .سه شنبه ها یه سر بیا شعبه دوم انجمن ...ببینمتون...
ازانتخاب شعر حظ بردم..
به روزم...
سلام
واقعا تبریک میگم به خاطر داشتن احساسی به این زیبایی
به کلبه خودتونم سری بزن خانم
اگه بشه جای مقدمه و متن رو عوض کنید خیلی بهتر میشه
گرچه الان هم خوب هست
اگه می شد که در یه پارارگراف کارها و خود گلشیری رو معرفی کنید خیلی مطلب وبلاگی تر می شد