گوشواره های مروارید



روزی هزار بار با تو برخورد می کنم

و هربار اسمم را کجا شنیده ای ؟

و چقدر چهره ام برای تو آشناست !

 

تقصیر چشم های تو نیست

که در نقطه های کور خانه زندگی می کنم

و تکرار می شوم هر روز

شبیه عطر بهار نارنج روی میز صبحانه

شبیه خطوط قهوه ای چای

ته فنجان ها

و شبیه زنی در آینه

که ابروهایش را بر می دارد و

فکر می کند دنیا

در چشم های تو تغییر خواهد کرد

 

نقصیر چشم های تو نیست

می دانم

این خانه تاریک تر از آنست

که چهره ام را به خاطر بسپاری

و ببینی چگونه بوی مرگ از انگشت هایم چکه می کند

هربار که نمی پرسی شعر تازه چه دارم

 

حق با تست

پوشیدن پیراهن حریر

و آویختن گوشواره های مروارید

حس شاعرانه نمی خواهد

و می شود آنقدر به نقطه های کور زندگی عادت کرد

که با عصای سپید کنار هم راه برویم

و با خطوط بریل

با هم حرف بزنیم


«لیلا کردبچه»


 

نظرات 3 + ارسال نظر
باران سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:35 ب.ظ

قبل از همه چیز
یک جرعه سلام
یک جرعه نگاه
بسلامتی!
خوبید خانم؟ دلمون تنگ شده .سه شنبه ها یه سر بیا شعبه دوم انجمن ...ببینمتون...
ازانتخاب شعر حظ بردم..
به روزم...

ارمیا شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:56 ق.ظ http://ermiya14.blogsky.com

سلام
واقعا تبریک میگم به خاطر داشتن احساسی به این زیبایی
به کلبه خودتونم سری بزن خانم

اسم؛اعیل سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:16 ب.ظ http://ghelegh.blogfa.com

اگه بشه جای مقدمه و متن رو عوض کنید خیلی بهتر میشه
گرچه الان هم خوب هست

اگه می شد که در یه پارارگراف کارها و خود گلشیری رو معرفی کنید خیلی مطلب وبلاگی تر می شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد