چند روز پیش شعری خوندم که شاعرشو یادم نیست گروس عبد الملکیان بود یا عباس صفاری بعد یه سطرش این بود که :
«این خط زرد به خورشید نمیرسد»
می خوام بگم دوست دارم همه خطهای زرد که میتونه کنایه از عشق و دوست داشتنهای زمینی باشه به عاقبت خوشی برسه که همون خورشیده و اون دوست داشتنه یا عشقه چه می دونم هر کدوم که بهتره همیشگی بمونه و با در کنار هم بودن زایل نشه.
می دونید من آدم شدیدا احساساتی هستم و با شنیدن و دیدن عشق و دوست داشتن دو نفر به همدیگه یا حتی یه نفر به یکی به وجد میام .
شاید من باید مثل یه بزرگتر رفتار کنم .نصیحت کنم ،منع کنم ،چه می دونم کارایی بکنم یا حرفایی بزنم که بزرگترهای خودم می کردن تا به اصطلاح خودشون به سمتی برم که خیر و صلاحم در اون بود.
راستش من تا به حال نتونستم یه بزرگتر باشم و بعدش هم نمی تونم چون خودم دیرتر از شناسنامه ام بزرگ میشم ،شایدم همیشه تو همین سن بمونم.
پس فقط آرزو می کنم خدا بهترین رو برای همه اونهایی که توی اون خط زرد خوب هستن رقم بزنه همین.
اگر بزرگ شده بودی که الان دوست نبودیم تو خواهر بزرگه بودی و فقط احترامت واجب بود
حسین بینظیر بود رفیق
سلام مهم دل آدمه که ماشالا شما ازامسال منم جونتری
همیشه درمسیراون خط زرد_ خطوط رنگی هم وجود داره وگاهی اوقات ما فقط فکرمیکنیم که درمسیر خورشیدقرارداریم وشایداون خورشید واون مسیرمشخص وجود داره اما مااون خط زرد نیستیم
kushi