خانه مان را مدتی ست گذاشته ایم برای فروش .هر روز زنگ می زنند آدرس دقیق می پرسند تا بیایند و خانه را ببیند.مهم ترین کار من بعد از قطع تماس مرتب کردن خونه است .تند و سریع ، به قول مادرم مثل باد خونه رو جمع و جور می کنم تا خانم یا آقای مشتری فکر نکنند با زن شلخته ای روبه رو هستند.
دیشب خانم و آقایی اومدن برای دیدن خونه
مسیحا از وقتی اینها وارد شدند با لباس مرد عنکبوتی هی از جلو روشون پرید و ادای تار زدن رو در آورد و گفت مرد عنکبوتی در خدمت شماست ،این حمومه ،این توالته، این اتاق من و دادشمه
و من و داداشش که این قبیل کارهای مسیحا رو آبروریزی میدونه حرص داد .
اخر سر آقاهه شماره شوهر ما رو خواست تا باهاش تماس بگیره .من در حین صحبت و دادن شماره دو بار از کلمه همسرم استفاده کردم.
مسیحا در حالی که تکیه داده بود به در ورودی و با موبایل بازی می کرد گفت خب بگو شووهرم .چرا هی میگی همسرم همسرم .اصلش شووهره نمیدونی؟
تبریک میگم به خاطر این شاهکار خلقت
درود و ارادت
کاش میشد
خون ِ رگان ِ خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگریم ...
بگذار هیچکس نداند،
هیچکس!
و از میان همهی خدایان،
خدائی
جز فراموشی
بر این همه رنج آگاه نگردد ! ...
شــاملــو
سلام
حالا بلاخره با اینهمه جمع و جور کردن ووو مرد عنکبوتی وو
خانه بفروش رفته ؟
دل زیبا نگار شما دوست عزیز همیشه شاد بادا
سلام
بشما ابجی بزرگوار و خوبم
معذرت میخوام که کنجکاوی کردم
راستش دلم گرفت وقتی این پست را خواندم
با خدایم گفتم خدایا چرا باید هموطن من مجبور شود خانه اش را بفروشد
و گفتم خدایا امیدوارم او خانه اش را به نیت تبدیل به خانه ای بهتر مجبور باشد بفروشد
در مورد شعر هم که فرمودید
در خدمتتون هستم
اگر چه شعر الهامی قابل توضیح و تدریس مانند شعر سپید نیست ابجی خوبم
موفق باشید
خواهشا مسیحا رو بیارید من ببینمش
تا حالا یه چیزی پیش من داره